خشم نداشتن (3)
در سالن فرودگاه خانمی پُرنشاط بود
کتاب و کلوچه ای خرید شود خشنود
تا نوبت پروازش نشست روی صندلی
با کتاب خواندن و کلوچه خوردن آسود
در کنار وی فردی شکیبا مجله بخواند
با وی از کلوچه شروع به خوردن نمود
خانم خشمگین شد اما بروی خود نیاورد
و با خود گفت خیلی گستاخه و رمزآلود
آنگاه که فقط یک کلوچه ته بسته ماند
فرد نصفش را برای وی گذاشته بود
خانم غمناک کتابش را برداشت و رفت
روی صندلی هواپیما در کیفش را باز نمود
دید بسته کلوچه اش را و شد شگفت زده
تازه یادش افتاد از کیفش درش نیاورده بود
فرد چه اندازه مهربان به وی خوراکی داد
و خوبتره در زندگانی آدمی نشود خشم آلود